تمرين مطلب گذاري در سايت
سری ششم
مخصوص عید نوروز
یا مقلب، قلب من در دست توست.
یا محول، حال من سر مست توست.
کن تو تدبیری که در لیل و نهار.
حال قلب من شود همچون بهار.
سری پنجم
زندگی مجذور آینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ها زندگی هندسه ساده و یکسان نفس هاست .
جهان را حق به عشقش آفریده وجودش کل هستی را خریده بگویم از مه روی محمد کسی زیباتر از او را ندیده. میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) تبریک و تهنیت باد.
مخصوص روز مهندس 5/12/1390
سلام بر کسانی که خالق شرایطند نه زاده شرایط.
Engineers are persons who discover the world by their pen and brain
***Happy Engineer's Day***
مخصوص روز مهندس 5/12/1390
سلام بر کسانی که خالق شرایطند نه زاده شرایط.
Engineers are persons who discover the world by their pen and brain
***Happy Engineer's Day***
کاروان می آید از شهر دمشق بر سر خاک شاه سلطان عشق
کاروان با خود رباب آورده است بهر اصغر شیر و آب آورده است
کاروان آمد ولی اکبر نداشت ام لیلا شبه پیغمبر نداشت
کاروان آمد ولی شاهی نبود بر بنی هاشم دگر ماهی نبود
اربعین سالار شهیدان تسلیت باد.
شعر لری : هی وی وی وی وی وی وی
ترجمه: شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم!
گرچه دوریم، به یاد تو قدح می نوشیم بعد منزل نبود در سفر روحانی . . . . .
قشنگی شب به ستاره هاشه ، قشنگی عشق به دوامشه و قشنگی تو به مرامته.
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست تنها به نگاه او می سپارمتان .زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد مىجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسمالله بسیار خشمناک مىشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد!
زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسمالله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند.
چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور.
آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید.
سلام علیکم
در خبر ها متوجه حضور شما در سومالی شدم و نیت خیر شما را در کمک به مردم گرسنه و مظلوم سومالی دیدم . اما این تمام دانسته هایم نبود . لذا برآن شدم تا توصیه ای از باب آشنایی که با مردم خارج از سرزمین مان ایران دارم ، برادرانه خدمتتان عرض کنم .

آنجلیناجولی

کتایون ریاحی
مادرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم. (دکتر شریعتی)
مرغ دلم راهی قم می شود * در حرم امن تو گم می شود* عمه سادات سلام علیک* روح عبادات سلام علیک* فاطمه یا زینب ثانیستی* کوثر نوری به کویر قم* آب حیات دل این مردمی* میلاد کریمه اهل بیت مبارکباد التماس دعا
|
براي بهترين دوستانم ... |


زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه میخواست انجام میداد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟...
سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند:
صلّی الله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً
«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»
معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت:
حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت.
معاویه! فرماندار امام علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوهخواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشهدار شود.
امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
بسمالله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!
سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمعآوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب میخورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما میبرد، خون بیگناهان را میریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین میباشی؟
امروز از دیروز به قیامت نزدیک تریم .................. به خداوند چطور ؟
وقتی به علاوه ی خدا باشی منهای هر چیزی زندگی مکنی!
مادرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم. (دکتر شریعتی)
زنگی یعنی: بخند هرچند غمگینی، ببخش هر چند مسکینی، فراموش کن هر چند دلگیری، اینگونه بودن زیباست هر چند آسان نیست.
خداوند به حضرت موسی (ع) فرمودند با زبانی که گناه نکردی مرا بخوان تا اجابت کنم. حضرت موسی (ع) فرمودندکه کدام زبان است که گناه نکردم . فرمود تو با زبان دیگران گناه نکردی بگو برایت دعا کنند ( التماس دعا)
معبودا : مرا به بزرگی چیزهایی که دادهای آگاه و راضی کن! تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را به هم نریزد!